-
فکر می کنم به.... طلاق
پنجشنبه 25 آبانماه سال 1391 17:25
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 چیزی که همه فکر و ذهنمو مشغول کرده خیانته. دلم می خواد بهش خیانت کنم تا دلم خنک شه. دلم می خواد برم یه کشور دیگه و یه زندگی آروم و قشنگ رو همراه با یه دوست پسر با احساس و مهربون و البته بی کس و کار شروع کنم و از راه دور هار هار به فرزاد بخندم......
-
محض این که یه چیزی نوشته باشم!
پنجشنبه 25 آبانماه سال 1391 14:13
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 یه چند وقتیه که بنایی داریم. طبقه پایین و یه جورایی بازسازی می کنیم. بالا هم کار داره ولی با این سیر سرد شدن هوا بعیده به امسال برسه. کاشکی می شد همین امسال تموم شه بورسیه قبول شدم. معماری. در همین کشور همسایه. به خاطر بچه درخواست مرخصی دادم و...
-
رمضان عزیزم
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 00:45
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 چند روزی از ماه رمضون می گذره. ولی من فقط یه روزشو گرفتم. نه که اهل روزه گرفتن نباشم، ولی بچه شیر میدم. پارسال هم حامله بودم و نگرفتم. می خوام ازین به بعد یه روز در میون بگیرم که هم بهم فشار نیاد و هم شیرم کم نشه. یاد بچگیا بخیر. چقدر حال می...
-
I don't miss you
سهشنبه 27 تیرماه سال 1391 15:38
همسر جان بازم رفته سفر. دیشب می پرسه اگه من برم بعد شب بمونم تو مشکلی نداری؟ می گم نهههههههه (همچین غلیظ ها، همچین بی خیال) تازه چند وقت پیش که به یه سفر طولانی تر رفته و برگشته بود یه روز نشستیم چایی می خوریم بهش گفتم راستی تو که نبودی، دلت اصلا واسه من تنگ شد؟! من که دلم تنگ نشد. اون اولا که بچه دنیا اومده بود و تو...
-
غر
دوشنبه 26 تیرماه سال 1391 19:44
پس من به کی غر بزنم؟ چرا همه به من غر بزنن اما من به هیشکی غر نزنم؟ سنگ زیرین آسیا بودن تا کی آخه؟ (در راستای به جان خریدن غر ها و کنجکاوی های کسرای عزیز در مورد چگونگی و چرایی باز بودن در گنجه و دراز بودن پیراهن دوستان و گرامافون زدن دختر پیرزن همسایه و به دندان گرفتن این جگر پاره پاره توسط ما. تا باشد که مشکلات بی...
-
توله های بی صاحاب!
یکشنبه 25 تیرماه سال 1391 08:45
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA کسرا از سفر برگشت و فردا دوباره داره میره یه سفر دیگه. قرار بود منم باهاش برم ولی وقتی خونه به هر ریخته ست دوست ندارم برم بیرون. چون وقتی آدم بر می گرده و پاشو می ذاره تو خونه همه خوشی هاش کوفتش میشه با دیدن آشپزخونه ای که توش فقط یه راه باریک به یخچال مونده و بس دیروز بعد...
-
چسبیده ایم به زمین
یکشنبه 18 تیرماه سال 1391 16:58
امروز کسرا رفت یه مسافرت کاری تا چهارشنبه هم بر نمی گرده و همین نبودنش باعث میشه من از جام تکون نخورم. تو خونه انفجار عظیمی رخ داده. منم چسبیدم به زمین و اصلا حسش نیست بخوام چیزی رو جمع و جور کنم. قرار شده کاوه (برادر شوهرم) بیاد پیشم که تنها نمونم. خیلی دلم می خواست بپیچونمش ولی منطق میگه تنها نباشم بهتره. فقط طبقه...
-
دلتنگی
یکشنبه 18 تیرماه سال 1391 16:29
دلتنگی یعنی... دقیقه به دقیقه گوشی تو چک کنی و وانمود کنی داری ساعت گوشیتو می بینی...
-
بچه بخواب
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 00:41
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA خیلی خوابم میاد. پسرم ساعت 10 خوابید ولی تا من بفرمایید شام و نگاه کردم دوباره بیدار شد و دیگه نمی خوابه. کسرا طبقه پایین خوابیده. مثل هر شب. تو این بی خوابی ها نباشه بهتره. کمک که نمی کنه، فقط هی غلت می زنه و منم به خاطرش مجبور میشم بی سر و صدا بیدار باشم که حوصله م سر...
-
من - همسرم - بچه م
دوشنبه 15 خردادماه سال 1391 10:18
پسرم اسفند ماه به دنیا اومد و الان تقریبا سه ماهشه. به نظرم زیباترین موجود روی زمین میاد. یاد اون کلاغه می افتم که بچه شو به عنوان قشنگ ترین پرنده برد پیش حضرت سلیمان! زایمان برخلاف چیزی که فکر می کردم و این طرف و اون طرف تو نت نوشته بودن و البته اطرافیان می گفتن کاریست بس طاقت فرسا! اصلا هم طبق گفته بعضی ها فقط یه...
-
سه هفته دیگه
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1390 14:56
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 تقریبا سه هفته مونده که چهل هفته ام تموم بشه. تا ۲۰ اسفند یا همون ۱۰ مارچ. هم خوشحالم، هم استرس دارم. معمولا واسه مسائلی که در موردشون استرس دارم سعی می کنم زودتر دست به کار بشم و تمومش کنم تا دردسراش و چیزایی که ازشون می ترسم هم باهاش تموم بشه،...
-
فقط چند هفته مونده
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 15:33
بچه ی اولم رو حامله ام و تا شنبه بعد، 35 هفته ی پسرکم تموم میشه و شمارش معکوس واسه دنیا اومدنش سریع تر. مادر شوهرم هم قراره واسه کمک بهم بیاد پیشم. هم دلهره و استرس دارم هم خوشحالم. فقط امیدوارم یه جور خوبی بگذره و هوا هم زودتر گرم بشه و منم کارامو زودتر تموم کنم تا با خیال راحت بتونم بچسبم به نی نی جانم. حالا خدا جون...